باحال کده جمعه 1 دی 1390برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : ساحل
آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید ! خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود! پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد!مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش ” پول پول پول پول” می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی! مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی، که اختیارش رو دارم! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید! آقای پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به روی زمین، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید! اکشن بودن دعوا به همین چیزاست!خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! ا ین عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست، بلکه موجب می شود که من بنده خدا هم هوس کنم!!!!!!! آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ دستشویی خود ندارند و این توانایی هنگامی که شما شکم مرا “پووووووف” می کنید به حداقل می رسد! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم! جمعه 1 دی 1390برچسب:, :: 1:10 :: نويسنده : ساحل
زن ثروتمندی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند يکروز تصميم گرفت ميزان علاقهاى که دامادهايش به او دارند را ارزيابى کند. يکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پايش ليز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شيرجه رفت توى آب و او را نجات داد. فردا صبح يک ماشين پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکينگ خانه داماد بودو روى شيشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» زن همين کار را با داماد دومش هم کرد و اين بار هم داماد فوراً شيرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد. داماد دوم هم فرداى آن روز يک ماشين پژو ٢٠٦ نو هديه گرفت که روى شيشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» نوبت به داماد آخرى رسيد زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت امّا داماد از جايش تکان نخورد او پيش خود فکر کرد وقتش رسيده که اين پيرزن از دنيا برود پس چرا من خودم را به خطر بياندازم. همين طور ايستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد فردا صبح يک ماشين بىامو ي کورسى آخرين مدل جلوى پارکينگ خانه داماد سوم بود که روى شيشهاش نوشته بود “متشكرم از طرف پدر زنت”جمعه 1 دی 1390برچسب:, :: 1:7 :: نويسنده : ساحل
تفاوتو ببین...![]() تفاوت زمین خوردن دختر و پسر
(زااااارت) صدای زمین خوردنرفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو (شپلخخخخخ ) <صدای پسگردنی> یک رهگذر: پسر جون حالت خوبه؟ چیزی مصرف کردی؟ یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دس پا چلفتی خنگ ... ... (دختر در حال راه رفتن) (دوفففففففسک) <زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش>رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی فدات شم الهی بمیرم چی شدی تو یهو وااااااااااای یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخای برسونمت دکتری جایی یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟ دستتون بدین به من! من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین ![]()
شنبه 24 دی 1390برچسب:, :: 12:27 :: نويسنده : ساحل
روزی فردی قاچاقچی بادوچرخه می خواشت از مرز ایران عبور کنه مامور مرز به یارو شک میکنه و اونو یک روز تو بازداشت گاه نگه میداره یارو به غیر از این که با دوچرخه بوده یک کیسه هم همراه خود داشته(پر از شن)!! مامور وقتی میبینه یارو فقط شن داره بهش اجازه ی عبور میده این یارو هرهفته یک بار از مرز عبور میکرده و این رفت و امد 3 سال ادامه داشت یارو بعد 3 سال دیگه نیومد که از مرز عبور کنه ماموره هم دیگه بازنشست شد یک روز تو خیابون ماموره و یارو هم دیگه رو میبینن و پس از احوال پرسی ماموره بازنشسته از قاچاقچیه میپرسه : من هنوزم بهت شک دارم بگو ببینم تو قاچاق چی بودی؟؟؟؟ یارو میگه : دوچرخه گاهی مسائل فرعی باعث نادیده گرفتن مسائل اصلی است مواظب کارهای خود باشید حتی شما دوست عزیز
شنبه 24 دی 1390برچسب:, :: 10:31 :: نويسنده : ساحل
رفته بودم تودستشویی پارک که ناگهان از دستشویی بغلی شنیدم: سلام حالت خوبه؟ من اصلا عادت ندارم که هرکی رو تو دستشویی ببینم باهاش حرف بزنم اما نمی دونم که اون روز چم شده بود که پاسخ واقعا خجالت اوری دادم: حالم توپه توپه!!!! یارو دوباره پرسید: چیکارا میکنی؟ این دیگه چه سوالی ؟ ولی باز جواب دادم : منم مثل تو فقط از این جا رد می شدم!!! این دفعه یک سوال احمقانه پرسید : می خای بیام اون جا؟ وای به هر نحوی شده باید سریع تمومش میکردم واسه همین گفتم: نه ! الان سرم شلوغه !!! ناگهان صدای عصبانی یارو را شنیدم که میگفت: الو ...... بعدا بهت زنگ میزنم ! یه یاروی احمقی داره هی به سوالای من جواب میده!!!!!!!!!! نمی دونستم بخندم یا گریه کنم پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:, :: 12:51 :: نويسنده : ساحل
مرد کلمه را کشف کرد و مکالمه اختراع شد ....!
زن مکالمه را کشف کرد و شایعه اختراع شد....!
مرد قمار را کشف کرد و کارت های بازی اختراع شد....!
زن کارت های بازی را کشف کرد و جادوگری اختراع شد ....!
مرد کشاورزی را کشف کرد و غذا اختراع شد....!
زن غذا را کشف کرد و رژیم غذایی اختراع شد ....!
مرد دوستی را کشف کرد و عشق اختراع شد ....!
زن عشق را کشف کرد و ازدواج اختراع شد....!
مرد تجارت را کشف کرد و پول اختراع شد ....!
زن پول را کشف کرد و خرید کردن اختراع شد ....!
از آن به بعد مرد چیزهای بسیاری را کشف و اختراع کرد ولی زن همچنان مشغول خرید بود.....!
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|